دختر زیبائی رو کنار خیابان سوار می کنی. اما دختره کمی بعد توی ماشینت غش می کنه.
مجبور می شی اونو به بیمارستان برسونی. در این لحظه دچار استرش آنهم از نوع ساد ه ای میشی.
در بیمارستان به شما می گن که این خانم حامله ست و به تو تبریک میگن که بزودی پدر میشی.
تو میگی اشتباه شده من پدر این بچه نیستم
ولی دختر با ناله ای میگه چرا هستی.
در اینجا مقدار استرس شما بیشتر میشه.آنهم از نوع هیجانی
در خواست آزمایش دی ان ا می کنی. آزمایش انجام میشه
و دکتر به شما میگه
دوست عزیز شما کاملا بیگناهی
اسپرم شما نطفه نداره و نمی تونه هیچ زنی رو آبستن کنه.
این مشکل شما کاملا قدیمی و بهتر بگویم مادرزادیه.
خیال تو راحت میشه و سوار ماشینت میشی و میری.
توی راه به سمت خونه به یاد 3 تا بچه ت میفتی . . . و اینجاست که استرس واقعی شروع میشه